90/9/2
9:39 ص
اینجا رسیده ام که مرا مبتلا کنی *** بر حال روز ناظر خود چشم وا کنی
ای دلبر غریب مبادا که لحظه ای *** بر وعده های کوفی شان اعتنا کنی
این کوچه گردی عاقبتش درد سیلی است *** باید به رنج فاطمه ام آشنا کنی
سنگم اگر زنند دل از تو نمی کَنم *** تا که ز لطف گوشه چشمی به ما کنی
برگرد جان خواهرت آقا که دیر نیست *** با خنده های حرمله و شمر تا کنی